۱۰ داستان واقعی آدمخواری که برای زنده ماندن رخ داده است [قسمت دوم]

۱۰ داستان واقعی آدمخواری که برای زنده ماندن رخ داده است [قسمت دوم]

ایده خوردن گوشت انسان یا همان آدمخواری عمل شنیعی است که هر کسی انزجار خود را از آن اعلام خواهد کرد اما واقعیت این است که انسان نیز مانند حیوانات دیگر وقتی که با مرگ در اثر گرسنگی روبرو شود تقریباً هر چیزی که در دسترسش باشد را خواهد خورد. شاید اگر بتوان خوردن گوشت مردگان در هنگام گرسنگی مفرط و قحطی را نیز پذیرفت اما قبول این که شخصی برای سیر کردن شکم خود یکی از اطرافیان و همراهانش را به قتل برساند قابل بخشش و حتی تصور نیز نباشد.

البته در مواردی که انسان ها برای زنده ماندن به آدمخواری روی آورده اند موارد معدودی یافت می شود که در آن افراد دست به کشتن دیگران و خوردن گوشت آن ها زده اند و در اکثر موارد جنازه مردگان بدون این که قتلی رخ دهد مورد استفاده قرار گرفته است. در قسمت اول این مطلب شما را با مواردی از آدمخواری که برای زنده ماندن انجام شده آشنا کردیم و در ادامه قصد داریم شما را با مواردی دیگر از این دست که به آدمخواری اجباری منتهی شده آشنا کنیم. قسمت اول این مطلب را نیز می توانید از طریق لینک «۱۰ داستان واقعی آدمخواری که برای زنده ماندن رخ داده است [قسمت اول]» مشاهده نمایید.

۵- گروه فرانکلین

آدمخواری

وقتی که سر جان فرانکلین و ۱۳۴ مرد دیگر  در سال ۱۸۴۵سفری اکتشافی برای پیدا کردن مسیری تازه در از جنوب غرب اروپا به سمت آسیا را آغاز کردند به اندازه مصرف ۵ سال همراه خود غذا و آذوقه داشتند. اما وقتی که ۵ سال بعد بقایای این گروه پیدا شد، جستجوگران با ۳۰ جنازه روبرو شدند که نشانه هایی از آدمخواری روی اجساد آن ها دیده می شد. اما چه اتفاقی رخ داده بود؟ هیچوقت نمی توان با قاطعیت در این مورد سخن گفت. گروه اکتشافی فرانکلین در لندن شناخته شده بودند از این رو گم شدن آن ها باعث گردید که سه گروه بزرگ جستجو برای پیدا کردن آن ها تشکیل شود.

آدمخواری

در نهایت در سال ۱۸۵۴ یکی از این گروه ها با دسته ای از مردم بومی منطقه روبرو شدند که ادعا می کردند در زمستان ۱۸۵۰ با یک گروه تقریباً ۴۰ نفره از مردان سفید پوست مواحه شده اند که مقدار کمی غذا و تعدادی سورتمه داشته اند. آن ها پس از خرید مقداری گوشت فُک از بومیان از آنجا رفته بودند. همان سال بومیان اجساد ۳۰ مرد را پیدا کرده و در نهایت گزارش رسمی نشان داد که این افراد در روزهای آخر زندگی به سیم آخر زده اند: بله آدمخواری! تا شاید چند صباحی بیشتر زنده بمانند.

این اتفاق بریتانیای دوران ملکه ویکتوریا را در شوک بزرگی فرو برد. در سال ۱۸۵۹ در نهایت اجساد این افراد پیدا شده و به بریتانیا بازگردانده شدند.البته در سال های اخیر تحقیقاتی در این زمینه انجام گرفته که ادعا می کند غیر از آدمخواری، مسمومیت با سرب نیز سهم زیادی در کشته شدن افراد گروه فرانکلین داشته است و قوطی کنسروهایی که از آن ها به جای مانده موید این مطلب است.

۴- محاصره لنینگراد

آدمخواری

محاصره لنینگراد (سن پترزبورگ کنونی) در دوران جنگ جهانی دوم در واقع مدت سه سال بمباران این شهر توسط نیروهای آلمانی بود. اما در این برهه زمانی مردم ساکن شهر تنها با رگبار بمب و گلوله مواجه نبودند. در طول این محاصره و بمباران بی وقفه سه ساله بیش از یک میلیون نفر جان خود را از دست دادند. اما تمامی مرگ و میرها در اثر بمباران نبود زیرا محاصره ۹۰۰ روزه باعث شده بود که منابع غذایی مردم شهر به پایان رسیده و بسیاری در اثر گرسنگی و قحطی جان خود را از دست بدهند. برای مدت های مدیدی مسئولین اتحاد جماهیر شوروی از تایید وقوع آدمخواری در این شهر در دوران جنگ جهانی دوم امتناع می کردند اما تحقیقاتی که در دو دهه اخیر انجام گرفته صحت این ادعاها را نشان می دهد.

آدمخواری

مردم شهر در تمام این مدت هر روز تنها یک قرص نان به اندازه یک صابون برای خوردن دریافت می کردند و بدین ترتیب سعی داشتند با هر چیز ممکنی شکم خود را پر کنند؛ از چسب گرفته تا وازلین، از کیف های چرمی گرفته تا کت های خزدار. اما خاطرات و نوشته هایی که از آن زمان به جای نشان می دهد که در درون شهر گروه های آدمخواری شکل گرفته است که در خیابان ها راه می افتادند و مانند زامبی هر شخصی که در خیابان افتاده بود و حتی زنده بود را نیز به عنوان غذا مورد استفاده قرار می دادند. این تهدید چنان شدت گرفت که گروه هایی برای مقابله با این آدمخواری ها شکل گرفت. در این مدت ۲۶۰ نفر به دلیل آدمخواری دستگیر و زندانی شدند. والدین به بچه هایشان اجازه نمی دادند که بعد از غروب آفتاب از خانه بیرون بروند زیرا در برخی موارد کودکان ربوده شده و برای گوشتشان کشته می شدند.

آدمخواری

در برخی از این خاطرات به کشته شدن یک بچه ۱۸ ماهه به دست مادرش برای سیر کردن شکم سه فرزند بزرگ تر خود و کشته شدن یک زن به دست همسر لوکه کش خود برای سیر کردن شکم فرزندان اشاره کرد. این موضوع چنان شدت گرفت که دستگیرشدگان به دو دسته تقسیم می شدند: مرده خواران و زنده خواران. در حالی که گروه اول را به زندان می فرستادند گروه دوم معمولان تیرباران می شدند. اکثر آدمخواران شهر زنانی بودند که دارای فرزند بوده و هیچ حمایتی از آن ها صورت نمی گرفت. در برخی از مراحل محاصره ماهانه بیش از ۱۰۰.۰۰۰ نفر از مردم شهر جان می دادند.

۳- گروه اکتشافی گریلی

آدمخواری

وقتی که آدولفوس گریلی از افسران نیروی دریایی ایالات متحده و  ۲۵ نفر از مردانش در سال ۱۸۸۱ با گروه اکتشاف دریایی خود از نیوفاوندلند به سمت قطب شمال به راه افتادند می دانستند که سفر سختی را در پیش دارند. هدف آن ها این بود که اطلاعات کافی در مورد این منطقه کشف نشده بدست آورند. علاوه بر این آن ها می خواستند بریتانیایی ها را نیز در این حوزه پشت سر گذاشته و از آنچه که تاکنون در قطب شمال پیشروی شده بود نیز فراتر بروند. جمع آوری اطلاعات خیلی ساده و با موفقیت به پایان رسید اما وقتی که دو بار در سال های ۱۸۸۲ و ۱۸۸۳ قایق هایی کمکی که به آن ها قول داده شده بود به محل کمپ نرسیدند اوضاع برای آن ها بسیار بغرنج شد.

آدمخواری

گریلی به مردان خود دستور داد که در جستجوی غذا به آب یخ زده بزنند و امید داشت بدین ترتیب محموله های غذایی که به آن نیاز داشت را پیدا کند. اما شرایط برای آن ها بدتر از قبل شده و آن ها از نقاطی دوردست تر در کانادا سر درآوردند که بسیار سردتر و خشن تر از مناطق اولیه بود.بدین ترتیب خیلی زود سرمازدگی و جنون در میان مردان گریلی رخ داد. از آن دردناک تر نیز داستان آدمخواری بود که ۷ بازمانده در حال مرگ بعد از نجات یافتن در سال ۱۸۸۴ به زبان آوردند. اگر چه این داستان دهشتناک بود اما عموم مردم از بازماندگان و تلاش آن ها برای زنده ماندن تمجید کردند و بیشتر به تقبیح برنامه ریزی نادرست کسانی که قرار بود نیروی کمکی بفرستند پرداخته شد. از هفت نفر باقیمانده یک نفر نیز در حین بازگشت به خانه جانش را از دست داد.

یکی از مردان گروه نیز به دلیل دزدی مکرر غذای سهمیه بندی شده به دستور گریلی با شلیک گلوله کشته شده بود. بدین ترتیب اکثر اعضای گروه به دلیل سرمازدگی و گرسنگی جان خود را از دست دادند. در کالبدشکافی هایی که بعدها از جنازه ها شد مشخص گردید که بخش هایی از گوشت بدن آن ها با چاقو کنده شده است اما گریلی هرگونه تغذیه از مردگان این ماموریت را رد کرد. با این وجود شواهد خلاف ادعاهای او را نشان می داد.

۲- داستان کشتی اسِکس

آدمخواری

همه داستان موبی دیک را می دانیم. این داستان شباهت زیادی با داستان کشتی شکار نهنگ اسکس در سال ۱۸۲۰ در اقیانوس آرام دارد. در این مورد حمله ی یک نهنگ عنبر غول پیکر باعث غرق شدن کشتی شده و ۲۰ خدمه کشتی چاره ای جز سوار شدن بر ۳ قایق کوچک و سرگردانی در دریا نداشتند. خیلی زود غذا و آب سهمیه بندی شده و هر شخص تنها روزی یک چهارم لیتر و سه تکه کوچک بیسکویت دریافت می کرد. این موضوع باعث شد که در طول سرگردانی بیش از سه ماهه این افراد در دریا، آن ها به نوشیدن ادرار خود و خوردن اعضای داخلی همراهان مرده خود روی بیاورند.

در ابتدای سرگردانی آن ها پس از مدتی پارو زدن در دریا به یک جزیره رسیدند و در مدت یک هفته هر غذایی که در جزیره وجود داشت را خوردند. خیلی زود متوجه شدند که دیگر غذایی در جزیره کوچک وجود ندارد و ماندن در آن جا به معنای مرگ خواهد بود. اما ۳ نفر از آن ها در جزیره ماندند و بقیه بار دیگر سوار قایق ها شدند. بعد از چند روز که غذاها تقریباً به اتمام رسید دو نفر از افراد در اثر گرسنگی جان دادند و به رسم آن زمان آن ها را در دریا دفن کردند. وقتی نفر سوم مرد همه به این نتیجه رسیدند که بهتر است از گوشت آن تغذیه کنند. آن ها ابتدا جنازه های ۵ نفر از همراهانشان که از گرسنگی و بیماری جان دادند را خوردند اما وقتی که جنازه ها تمام شد تصمیم گرفتند قرعه کشی کرده و برخی خود را فدای دیگران کنند.

آدمخواری

در این میان کاپیتان کشتی قرعه کشی می کرد که چه کسی را بکشند تا بقیه بتوانند با استفاده از گوشت او زنده بمانند. شرایط چنان سخت بود که کاپیتان مجبور شد پسرعموی خود که یک نوجوان ۱۷ ساله بود را بکشد تا بقیه از گوشت او استفاده کنند. در نهایت این سه قایق از هم جدا افتاد و تنها قایق کاپیتان و همراهانش نجات داده شده و سرنشینان دو قایق دیگر از گرسنگی تلف شدند. سال بعد این شخص کاپیتانی کشتی دیگری را بر عهده گرفت اما بار دیگر کشتی آن ها غرق شد. ولی قبل از این که به آدمخواری روی بیاورند نجات داده شدند.

۱- مورد معاصر آدمخواری برای زنده ماندن

آدمخواری

بسیاری از داستان های آدمخواری که در این دو متن به آن ها اشاره شد متعلق به گذشته های نسبتاً دور بوده اند اما داستان یک گروه اهل دومینیکن که برای داشتن زندگی بهتر به سمت پورتوریکو به راه افتاده و با کابوسی دهشتناک روبرو شدند در سال ۲۰۰۸ اتفاق افتاد. ۳۳ نفر هر کدام با پرداخت ۱.۸۰۰دلار سوار یک قایق ماهیگیری چوبی شدند تا مسافتی طولانی را طی کرده و خود را به پورتوریکو برسانند. بعد از مدتی موتورهای قایق از کار افتاده و سردسته گروه تصمیم گرفت که بازگشت به نقطه اول به صلاح نیست. بدین ترتیب ۶ روز دیگر نیز قایق در دریا سرگردان بود تا این که اولین مرگ در قایق رخ داد.

آدمخواری

شب بعد سردسته مسافران غیب شد. در حالی که برخی بر این باور بودند تلاش داشته با شنا کردن خود را به ساحل برساند برخی دیگر بر این باور بودند که او را در دریا غرق کرده اند. بدین ترتیب خیلی زود  پس از دو هفته سرگردانی در دریا مرگ و میر مسافران آغاز شد. بدین ترتیب خیلی زود ۲۷ نفر از مسافران به دلیل تشنگی و گرسنگی جانشان را از دست دادند. در نهایت ۵ بازمانده تصمیم گرفتند که تکه هایی از گوشت بدن آخرین مرد مرده را کنده و مانند قرص ببلعند تا شاید مدت زمان بیشتری زنده بمانند. البته آن ها روز بعد نجات داده شده و دیگر نیازی به ادامه آدمخواری نبود. یکی از بازماندگان ادعا کرد که گوشت انسان تفاوت چندانی با گوشت گاو ندارد. در نهایت ۴ مرد و یک زن نجات یافتند.

علاوه بر قسمت اول این مطلب که در لینکی با عنوان «۱۰ داستان واقعی آدمخواری که برای زنده ماندن رخ داده است [قسمت اولم]» قرار دارد می توانید داستان های جالبی در مورد آدمخواری و زنده ماندن در شرایط سخت را در لینک های زیر نیز مطالعه نمایید.

۹ مورد هولناک و غیرقابل باور از آدمخواری هایی که در روزگار ما رخ داده اند

نکات بسیار ساده ای برای زنده ماندن که روزی جان شما را نجات خواهند داد

چگونه می توان در هنگام سقوط هواپیما زنده ماند؟

منبع: howstuffworks
مطالب دیگر از همین نویسنده
مشاهده بیشتر
بدون نظر

ورود